Loading...
تلفظ‌های رایج غلط و صحیح آنها؛ - خواب زن چپه. - خواب ظن چپه. - گرگ باران دیده. - گرگ بالان دیده (تله‌ی مرگبار). - بعض شما نباشه. - به از شما نباشه. - طاق زدن. - تاخت زدن (معاوضه). - جد و آباد. - جد و آبآء. - پیش قاضی و معلق‌بازی. - پیش غازی (بندباز) و معلق‌بازی. (إدامه در کامنت) ...
فوت پدر نازنینم نهایت تاسف و تاثر درگذشت جناب آقای دکتر رشید صبوری شجاعی (استاد بازنشسته گروه ریاضی) را به خانواده محترم ایشان و جامعه علمى دانشگاه، به ويژه همكاران عزيز در گروه ریاضی و علوم کامپیوتر تسليت عرض نموده، براى آن مرحوم رحمت و براى بازماندگان صبر و سلامتى از درگاه خداوند مسئلت دارم
اين مطلب كمك حال كسانيه كه حوصله خوندنش و ندارن، اما اگر بخونن به جواب خيلي از چراهاشون ميرسن. فرهنگ سه خطی: يک روز فرانتس کافکا در حال قدم زدن در پارک، چشمش به دختر بچه‌اي افتاد که داشت گريه مي‌کرد. کافکا جلو مي‌رود و علت گريه دخترک را جويا مي‌شود. (ادامه در کامنت)
خاطرۀ اولین کلاس دانشگاهی خود را در چهارم بهمن ۱۳۵۵، نه تنها به یاد دارم بلکه با آن زندگی می کنم: ۸ صبح بود و استاد کامپیوتر وارد کلاس شد و بلافاصله سه واژه روی تخته نوشت: داده‌ها (ورودی)، پردازش و ستانده‌ها (خروجی) او گفت کامپیوتر بر اساس این سه واژه بنیان نهاده شده است. (ادامه در کامنت‌ها)

اگر مجموع نویسندگان و علاقمندان به کشور و آیندۀ آن بخواهند کارهای مثبت ماندنی انجام دهند چه بسا باید بر ورودی‌ها تأکید کنند و آنها را منطقی‌تر نمایند تا در پردازش منطقی، خروجی‌ها به نفع جامعه و کشور باشد. هر عملی، عکس‌العملی دارد. هرکنشی، واکنشی دارد. انسان هر بدی به دیگری کرد، باید به طور بالقوه و شاید بالفعل در انتظار واکنش باشد و هر خوبی کرد شاید هم خوبی ببیند. در این جهان مجازی، حواس اکثریت جمع است. اگر انتقاد می‌کنیم به ورودی‌ها هم توجه کنیم. مجانی در انتظار خروجی‌ها نمی‌توان نشست. اگر تمدن حداقل تکنیکی جهان معاصر چند ستون داشته باشد، یکی از آنها، خودانتقادی و اصلاح از داخل است. بدون خودانتقادی و تغییر ورودی‌ها، خروجی‌ها متحول نمی‌شوند. ورودی‌ها نیز از خود شروع می‌شوند. هر فرد و جامعه‌ای، مسئول ورودی‌های خودش است چه ورودی‌های مثبت و چه منفی. هر فردی و کشوری باید وضع خود را به تناسب عقلانیت، تصمیم‌گیری‌های منطقی درازمدت، خلوص، احترام، پرکاری، دقت، مشورت، همکاری بسنجد. خاطرم هست در ۱۷ خرداد ۱۳۸۵ به صورت تصادفی با استاد محترم دانشگاه تهران، آقای دکتر جمشید ممتاز هم‌سفر بودم. هنگام صرف چای به من گفت: معیاری در ارزیابی افراد دارم: گله و شکایت نمی‌کنند، انتظاری هم از دیگران ندارند و متمرکز بر فعالیت‌های خود هستند. دکتر ممتاز یکی از بهترین ورودی‌های فکری در زندگی را به من هدیه داد. مولانا می فرماید: از مکافات عمل غافل مشو گندم از گندم بروید جو ز جو (دکتر محمود سریع‌القلم، 15 مهر 1395)

2 سال پیش
خاطرۀ اولین کلاس دانشگاهی خود را در چهارم بهمن ۱۳۵۵، نه تنها به یاد دارم بلکه با آن زندگی می کنم: ۸ صبح بود و استاد کامپیوتر وارد کلاس شد و بلافاصله سه واژه روی تخته نوشت: داده‌ها (ورودی)، پردازش و ستانده‌ها (خروجی) او گفت کامپیوتر بر اساس این سه واژه بنیان نهاده شده است. (ادامه در کامنت‌ها)

به نظر می‌رسد بسیاری از ما، خروجی‌های بدون زحمت و مجانی می‌خواهیم. آیا می‌توان بدون ورودی، انتظار خروجی داشت؟ رقابت نمی‌کنیم ولی کارآمدی می‌خواهیم. هر آنچه می‌خواهیم به دیگر کشور‌ها می‌گوییم و انتظار داریم آنها به ما احترام بگذارند و هیچ نگویند. در خفا پشت سر افراد هر کار منفی انجام می‌دهیم و بعد به همان افراد تبریک عید نوروز می‌فرستیم و می‌گوییم ارادتمند شما هستیم. به همسایه توهین می‌کنیم و بعد می‌گوییم چرا مدتی است ما را محل نمی‌گذارد! از اتوموبیل تا می‌توانیم زباله پرتاب می‌کنیم بعد می‌گوییم چرا شهر ما تمیز نیست. دوستان خود را به کار می‌گماریم بعدی می‌گوییم تصمیم‌گیری‌ها در کشور، تخصصی نیست. بعد از شامی که ساعت ۱۰ یا ۱۱ شب می‌خوریم کلی میوه و شیرینی می‌خوریم، بعد بیمار می‌شویم در CCU می‌گوییم قسمت ما این بوده است. با گفتن حرف‌های نسنجیده، انجام کارهای بدون فکر قبلی و نسبت دادن‌های غلط به افراد، آنها را ناراحت می‌کنیم و دوستی‌ها را نابود می‌کنیم بعدی می‌گوییم دست خارجی در کار است. ورودی‌های ما خیلی ایراد دارد. فکر، مشورت، سئوال، آینده‌نگری، هماهنگی، همکاری، حمایت و خویشتن‌داری در ورودی‌های ما ضعیف است. در شلیک کردن به خود هنرمندیم. هزاران مجوز برای چاه عمیق در اطراف دریاچه ارومیه طی چندین دهه صادر کردیم تا دریاچه در کنار عوامل دیگر خشک شد. چه تصمیم گیرندگان و چه جامعه مدنی متوجه پی‌آمدهای دراز مدت نشدند. بنابراین، اگر از منظر ورودی-پردازش-خروجی به مسایل کشور نگاه کنیم، وضع بسیار طبیعی داریم و خروجی‌های ما حالت عادی دارند: مانند فردی که ۳۵ سال سیگار بکشد طبعاً باید در انتظار انواع بیماری‌ها به عنوان خروجی در جسم خود باشد. کاری را بدون فکر پیش بردن، حتماً پی‌آمد دارد.

2 سال پیش
خاطرۀ اولین کلاس دانشگاهی خود را در چهارم بهمن ۱۳۵۵، نه تنها به یاد دارم بلکه با آن زندگی می کنم: ۸ صبح بود و استاد کامپیوتر وارد کلاس شد و بلافاصله سه واژه روی تخته نوشت: داده‌ها (ورودی)، پردازش و ستانده‌ها (خروجی) او گفت کامپیوتر بر اساس این سه واژه بنیان نهاده شده است. (ادامه در کامنت‌ها)

اما استاد کامپیوتر با نکته مهم تری ادامه داد: کل زندگی بر اساس این سه واژه ساخته می شود. اگر بیمار می شویم (خروجی) به خاطر نوع رژیم غذایی و ساختاری است که در آن زندگی می کنیم (ورودی‌ها). جسم انسان، این ورودی ها را پردازش می کند. اگر کسی شنا کردن می‌داند ممکن است به خاطر این باشد که پدر و مادر در شش سالگی، او را در کلاس شنا ثبت نام کردند. کلاس شنا، این مهارت را به او آموخت. اگر هوای تهران آلوده است بخاطر سیاست های غلط شهری و اقتصادی طی نیم قرن گذشته است. جغرافیای تهران و اطراف، محل اجرای این سیاست ها و تصمیم گیری‌های غلط بوده است. اگر کسی مؤدب نیست در مجموع بخاطر این است که خانواده، مدرسه و فرهنگ عمومی، از این نوع تربیت شخصی غفلت کرده اند. در فقدان تربیت، روح و روان و فکر فرد، بی ادبی را طبییعی قلمداد می کند. اگر کسی حداقل انتظارات از دیگران را دارد عمدتاً بخاطر تربیتی است که در خانواده شده، اعتماد به نفس پیدا کرده و توانایی بدست آورده که متکی به آنهاست. قدرت فکر و تجزیه و تحلیل و زحمت کشیدن مداوم فرد، این خصلت بسیار مثبت را فراهم آورده است. انتقادات زیاد است چون ما انتظارات غیر واقعی داریم. هیچ خروجی بدون دلیل نیست. در پایتخت دانمارک، ۵۰ درصد مردم با دوچرخه تردد می کنند. ۴۰۰ کیلومتر خطوط دوچرخه سواری ساخته شده است و ۶۳ درصد نمایندگان مجلس با دوچرخه به پارلمان می‌روند. تعداد دوچرخه در پایتخت (۵۶۰۰۰۰) از جمعیت شهر (۵۲۰۰۰۰) بیشتر است. ۲۵ درصد از مردم با دوچرخه باری، فرزندان خود را به مدرسه برده و یا خرید هفتگی خود را انجام می‌دهند. نتایج این عملکرد هستند. اقدام و تداوم جدیت عامه مردم و مسئولین دانمارکی برای تصمیمی که چهل سال پیش گرفتند، این خروجی‌ها را به ارمغان آورده است.

2 سال پیش
اين مطلب كمك حال كسانيه كه حوصله خوندنش و ندارن، اما اگر بخونن به جواب خيلي از چراهاشون ميرسن. فرهنگ سه خطی: يک روز فرانتس کافکا در حال قدم زدن در پارک، چشمش به دختر بچه‌اي افتاد که داشت گريه مي‌کرد. کافکا جلو مي‌رود و علت گريه دخترک را جويا مي‌شود. (ادامه در کامنت)
اين مطلب كمك حال كسانيه كه حوصله خوندنش و ندارن، اما اگر بخونن به جواب خيلي از چراهاشون ميرسن. فرهنگ سه خطی: يک روز فرانتس کافکا در حال قدم زدن در پارک، چشمش به دختر بچه‌اي افتاد که داشت گريه مي‌کرد. کافکا جلو مي‌رود و علت گريه دخترک را جويا مي‌شود. (ادامه در کامنت)

جامعه‌یی که در آن راه‌های طولانی، راه‌های کم‌رفت و آمد و خلوتی شده، جامعه‌یی که در آن هیچ‌کس حوصله‌ی صبر و شکیبایی برای به دست آوردنِ هدفی را ندارد، جامعه‌یی استتوسی ست. جامعه‌یی که برای رسیدنِ به هدف،ش فقط به اندازه‌ی خواندنِ همان سه خطِ بالای استتوس‌ها زمان می‌گذارد! جامعه‌ی مبتلا به «فرهنگِ سه‌خطی»! ما مردمی شده‌ایم لنگه‌ی پینوکیو، که دوست داریم طلاهای‌مان را بکاریم تا درختِ طلا برداشت کنیم. مردمی که دنبالِ گلد کوییست و پنتاگون و شرکت ‌های هرمی...‌ی مشابه می‌افتند، یک جای کارِشان لنگ می‌زند. آن جای کار هم اسم‌اش «فرهنگِ شکیبایی» است. فرهنگِ سه‌خطی به ما می‌گوید اگر نوشته‌یی بیش‌تر از سه سطر شد، نخوان! فرهنگِ سه‌خطی به ما می‌گوید راهِ رسیدن به هدف چون درست است، طولانی است, پس یا بی‌خیال‌اش بشو یا سراغِ میان‌بُر بگرد! . فرهنگِ سه‌خطی است که نزول‌خوری دارد، اختلاس دارد، دزدی دارد، بی‌سوادی دارد، رشوه دارد، تن‌فروشی دارد، حق‌خوری و هزار جور دردِ بی‌درمانِ دیگر دارد. فرهنگِ سه‌خطی است که این همه آدمِ بی‌کار دارد. آدم‌های بی‌کاری که توقع دارند یک ساعت در روز کار کنند و ماهی چند میلیون درآمد داشته باشند! برای درکِ عمقِ فاجعه‌یی که بر سرِ فرهنگِ ما آمده، نیازی نیست خیلی جای دوری برویم. به همین فیس‌بوک که نگاه کنیم، همه چیز دست‌مان می‌آید. وقتی که کسی می‌نویسد: «اوه! طولانی بود، نخوندم!» یا «سرسری یه نیگاه انداختم, با کلیّتش موافقم!» یا «چه حوصله‌یی !» یا «لایک کردم، ولی نخوندم!» و...

2 سال پیش
اين مطلب كمك حال كسانيه كه حوصله خوندنش و ندارن، اما اگر بخونن به جواب خيلي از چراهاشون ميرسن. فرهنگ سه خطی: يک روز فرانتس کافکا در حال قدم زدن در پارک، چشمش به دختر بچه‌اي افتاد که داشت گريه مي‌کرد. کافکا جلو مي‌رود و علت گريه دخترک را جويا مي‌شود. (ادامه در کامنت)

دخترک همانطور که گريه مي کرد پاسخ مي‌دهد: عروسکم گم شده... کافکا با حالتي کلافه پاسخ مي‌دهد: امان از اين حواس پرت,گم نشده,رفته مسافرت! دخترک دست از گريه مي‌کشد و بهت زده مي‌پرسد: از کجا ميدوني؟ کافکا هم مي گويد: برات نامه نوشته و اون نامه پيش منه... دخترک ذوق زده از او مي پرسد که آيا آن نامه را همراه خودش دارد يا نه؟ کافکا مي‌گويد: نه,توی خانه‌ست. فردا همين جا باش تا برات بيارمش... کافکا سريعاً به خانه‌اش بازمي‌گردد و مشغول نوشتنِ نامه مي‌شود و چنان با دقت که انگار در حال نوشتن کتابي مهم است. اين نامه‌ نويسي از زبان عروسک را به مدت سه هفته هر روز ادامه مي‌دهد و دخترک در تمام اين مدت فکر مي‌کرده آن نامه ها به راستي نوشته‌ عروسکش هستند. در نهايت کافکا داستان نامه‌ها را با اين بهانه‌ عروسک که «دارم عروسي مي کنم» به پايان مي‌رساند اين ماجراي نگارش كتاب «کافکا و عروسک مسافر» است. اينکه مردي مانند فرانتس کافکا سه هفته از روزهاي سخت عمرش را صرف شادکردن دل کودکي کند و نامه ها را "به گفته همسرش دورا" با دقتي حتي بيشتر از کتابها و داستان هايش بنويسد, واقعا تأثيرگذار است. «او واقعا باورش شده بود."اما باورپذيري بزرگترين دروغ هم بستگي به صداقتي دارد که به آن بيان مي شود." امّا چرا عروسکم براي شما نامه نوشته؟ اين دوّمين سوال کليدي بود! و او(کافکا) خود را براي پاسخ دادن به آن آماده کرده بود. پس بي هيچ ترديدي گفت: چون من نامه رسان عروسک ها هستم. (کافکا دارای دکترای حقوق بود اما هرگز به وکالت نپرداخت. روحیات لطیفش این اجازه را نمی داد. او در اثر سل در جوانی در گذشت. وی از بزرگ ترین نویسندگان جهان است.) کافکاوعروسک مسافر

2 سال پیش