اگر منطق پاسخگوی همه گزاره ها نیست، چرا دنبال دلیل منطقی هستیم ؟
قضیه ناتمامیت گودل ثابت کرد که در هر سیستم سازگار منطقی گزاره هایی وجود داره که نه قابل اثبات هستند و نه قابل رد!
یعنی کلا درستی یا نادرستیشون درحیطه ی منطق نیستن ، با این وجود چرا برای درستی هر چیزی میگیم دلیل منطقی بیار؟ درحالی که منطق پاسخگوی همه گزاره ها نیست و سوال دوم هم اینکه پس به نظرتون تکلیف این گزاره ها چه میشود؟
منطقاتفاقا اغلب به دنبال واسخ منطقی نیستیم و به دنبال قانع کردن نهاد قلب هستیم. نهادهای پذیرش ما، عقل و قلب هستند که در قرآن اساسا نهادی که بر اساس آن حرکت میکنیم را نهاد قلب قلمداد کرده و نه نهاد عقل و نهاد قلب، به دنبال یقین خشک منطقی نیست.
3
سلام :
بعضی گزاره ها وجدان می شوند قبل از اینکه عقل و منطق دنبال چون و چرایی آن بگردد این گزاره ها در حیطه احساس دریافت میشوند و قبل از اینکه اثبات شوند به درستی آن پی می بریم مثلاً از بوی گلی پی به وجود گل می بریم یا از شنیدن صدای آشنایی پی به وجود آشنا می بریم یا از آثار خداوند پی به وجود خداوند می بریم قبل از اینکه برای وجود خداوند دلیل منطقی داشته باشیم اما در حیطه علم منطق و فلسفه با دلایل منطقی به اثبات وجود خداوند میپردازیم این سوال شما مربوط به حیطه بحث علوم است نه وجود موجودات . و جواب دوم اینکه درستی هر گزاره ای مربوط به به حیطه خاصی از علوم میشود .
0
این که فرمودین سوال بنده مربوط به علوم است نه وجود موجودات ، منظورتون رو متوجه نشدم که برای کدوم حرفم آوردین؟ مگه بنده در این مورد حرفی به میان آوردم؟
مجموعه سخن بنده هم به هیچ وجه موجودات نیست ، صرفا گزاره های یک سیستم سازگار منطقی است!
فرق مقبولیت منطقی با این منطقیت وجدانی که فرمودین در اینه که اگه چیزی منطقا اثبات بشه گویا برای همگان اثبات شده و همه میتونن اون رو بپذیرن(در صورت عرضه شدن) ولی مقبولیت وجدانی یا احساسی یا هرچی که اسمش رو بزاریم ، فقط برای خود شخصه و جنبه عمومی نداره.
همچنین با جمع بین سوال بنده و پاسخ شما باز ممکنه گزاره هایی باشن که نه منطق براشون پاسخ میده و نه احساس و وجدان!
همونطور که خودتون هم فرمودین این مواردی که ذکر کردین بعدا منطقا اثبات هم شدن! درحالی که حرف ما از گزاره هایی بود که نه اثبات میشن ، ونه رد میشن.
1
گزاره های یک سیستم منطقی بر اساس قرار داد ها ساخته میشوند و یا بر اساس منطق در هر دو صورت مسیر ، به آوردن یک دلیل منطقی منتهی میشود اما منظور شما اینست که در مورد گزاره هایی که نه اثبات میشوند و نه رد میشوند چه تصوری باید داشته باشید یا منظورتان غیر از اینست .
0
- شاید مثل اعداد مجازی برای این گزاره ها فضای دیگری باید در نظر گرفت غیر از فضای حقیقی و فضای این گزاره ها یک فضای دیگری است مثل فضای مجازی که با آن هر روزه کار میکنیم اما حقیقت ندارد و به آن فضای مجازی میگوییم و برای این گزاره ها هم که نه اثبات میشوند و نه رد میشوند و گویی دو وجهی هستند یک فضای دو وجهی متصور شوید.
1
اینکه گفتین واسه اون گزاره ها فضای دیگه ای در نظر بگیریم ، بااحترام نباید چنین کنیم ، چون در قضیه ، ثابت شده گزاره ها در همون مجموعه ی منطقی (از گزاره ها و اررزش ها و ...) هستن.
منظور بنده اینه که اینیکه تصور کنیم میزان و معیار حقیقت بودن گزاره ها صرفا منطق است ، احتمالا اشتباه است ، که شما و سایر دوستان نیز با مثال های خوبی همین رو مطرح کردین ، ولی یه گزاره ای که مطرح میشه عموما برای سنجیدن درستیش میگیم دلیلت چیه و دلیل منطقی میخوایم.
گودل ثابت کرد منطق مسئولیت تعیین ارزش تمام گزاره ها رو نداره ، پس شاید این که با یه گزاره ای مطرح میشیم نباید صرفا دلیل منطقی بخوایم!!!
حالا سوال اینجا ایجاد میشه که پس چکار کنیم؟ اگه دلایل منطقی پاسخگو نباشن چه چیزی پاسخگوست؟! اصلا معیاری برای حقیقت سنجی وجود داره؟ (که وجدانا همه ی مردم از خداباوران و خداناباوران پیش فرضا حقیقتی واحد درنظر میگیریم)
0
در رابطه با پاسخ آقای "محسن شریفانی" به سؤال دوستمان نکاتی به عرض میرسد؛
- ایشان فرمودهاند؛"...إتفاقا به دنبال قانع کردن نهاد قلب هستیم...".
- این مطلب مستند ندارد. بلکه بر خلاف سنت و قرآن میباشد؛ در روایات متواتری تنها مرجع مورد قبول و إطمینان، قلب سلیم میباشد و إلبته واضح است که منظور از قلب، قلب صنوبری که رکن أصلی در جریان خون را دارد نیست، بلکه مرکز إدراک و شعور در انسان است که تأیید گزارههای منطقی نیز بر عهدهی قلب است.
روایت؛ ألقلوب مدرکة حقایق ألإیمان (این قلوب هستند که حقایق إیمان را درک میکنند).
روایت؛ إلأیمان معرفة بألقلب (إیمان، شناخت قلبی است).
روایت؛ إن للقلب أذنین، أذن للإیمان و أذن للشیطان ( قلب دو گوش دارد، گوش إیمان و گوش شیطان).
روایت؛ ألقلوب ثلاثة؛ قلب منكوس، لايعثر على شئ من ألخير ... و قلب فيه نكتة سودآء، فألخير و ألشر يعتلجان ... و قلب مفتوح، فيه مصباح يزهر فلايطفأ نوره إلى يوم ألقيامة و هو قلب ألمؤمن (سه نوع قلب داریم؛ قلب واژگون که هیچ أمر خیری را درک نمیکند ... و قلبی که یک نقطهی سیاه در آن وجود دارد که در چنین قلبی خیر و شر همواره در حال جنگ و جدال هستند .. و قلب مفتوح که در آن چراغی روشن شده که هیچگاه خاموش نمیشود و آن قلب مؤمن است).
روایت؛ قال جلّ جلاله؛ لى خزينة أعظم من ألعرش و أوسع من ألكرسى و أطيب من ألجنة و أزين من ألملكوت. أرضها ألمعرفة و سمآئها ألإيمان و شمسها ألشوق و قمرها ألمحبّة و نجومها ألخواطر و سحابها ألعقل و مطرها ألرحمة و أثمارها ألطاعة و ثمرها ألحكمة و لها أربعة أبواب؛ ألعلم و ألحلم و ألصبر و ألرضا، ألا و هى ألقلب (خداوند تبارک و تعالی فرمود؛ من خزینهای دارم که از عرش بزرگتر و از کرسی وسیعتر و از بهشت خوشبوتر و از ملکوت زیباتر میباشد. زمین آن خزینه، معرفت است و آسمانش، ایمان است و خورشیدش، شوق است و ماهش، محبت است و ستارگانش، إلهامات است و ابرهایش، عقل است و بارانش، رحمت است و میوههایش، طاعت است و ثمراتش، حکمت میباشد. خزینهی من چهار درب دارد؛ علم و عقل و صبر و رضا. بدانکه این خزینه، قلب میباشد).
روایت؛ إن منزلة ألقلب من ألجسد بمنزلة ألإمام من ألناس (بدرستیکه جایگاه قلب برای بدن، همانند جایگاه إمام برای مردمان است).
و بیشمار روایت دیگر و أما آیات شریفه دال بر محور بودن قلب؛
آیهی شریفه؛ أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِها (چرا در زمین سیر نمیکنند تا قلبهایی داشته باشند که با آنها تعقل نمایند؟).
آیهی شریفه؛ إِنَّ فِي ذلِكَ لَذِكْرى لِمَنْ كانَ لَهُ قَلْبٌ... (بدرستیکه در قرآن برای کسی که قلب دارد، پند و ذکر است... ).
آیهی شریفه؛ هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ... (او کسی است که آرامش و إطمینان را در قلوب مؤمنین نازل میکند).
آیهی شریفه؛ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ عَلى قَلْبِكَ ... (خداوند قرآن را توسط روحألأمین بر قلب تو نازل کرد...).
و یکی از مهمترین آیات عبارت است از؛ ... ما كَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى ( آنچه را که چشم دید، قلب تکذیب نکرد).
اگر پاسخی منطقی باشد، قلب چارهای جز تأیید ندارد و أصولا کار قلب تأیید گزارههای منطقی و حقیقی است و حقیقت واژهای مشکک نیست که دارای أبعاد کثیره و وجوه محتمل فراوان باشد. از آنجاییکه خداوند متعال خود را به وصف "حق" برشمرده است (و هو ألحق ألمبین) و از طرفی ذاتش "فرد" و "أحد" و "صمد" است، فلذا حق و حقیقت (و به تبع آن گزارههای منطقی که خدشهناپذیر هستند) نیز "فرد" و "أحد" و "صمد" میگردند.
پس قلب جایگاه تأیید گزارههای منطقی به وجه أعم و أخص آن میباشد. عقل و قلب هردو بر هم منطبق میباشند و مادامی که به زیغ و غفلت مبتلا نشده باشند، هرآنچه را که تأیید کنند بر مدار حق و حقیقت است و إتفاقا قرآن کریم حرکت به سمت صلاح و نجات و رستگاری و فلاح را با چراغ عقل که در قلب فروزان است، معرفی نموده است؛
آیهی شریفه؛ ان شر الدواب عند الله الصم البكم الذين لا يعقلون (بدترین جنبندگان در نزد خداوند متعال کسانی هستند که کر و لال میباشند و آنان کسانی هستند که تعقل ندارند).
آیهی شریفه؛ ... بل أکثرهم لایعقلون (... بلکه أکثر مردم تعقل نمیکنند).
خداوند متعال در قرآن کریم مواردی را جهت تأیید عقل برشمرده است که کاملا از نظر مردم أموراتی بدیهی میباشد (مانند؛ گردش روز و شب، خواب شبانگاهی، فعالیت در طول روز، درختان میوهدار، سیراب شدن درختان با آب، تفاوت داشتن میوههای هر درختی با هم، بارش باران، روییدن گیاه از زمین، رشد جنین در شکم مادر، پیری و فرتوتی مردم در کهنسالی و ... که از طریق تعقل در همین أمورات به ظاهر عادی، إنسان به رشد و رستگاری خواهد رسید و تمام این أمورات در قلب رخ میدهد.
1
همیشه اکثریت مطرحه ..بیشتر گزاره ها رو میشه با منطق توجیه کرد مابقی رو هم میشه گفت به نحوی با درک شهودی به پاسخ می رسیم
1
منطق، پاسخ گوئی همه سوالات وشامل همه علوم نیست بلکه منطق بیشتر برای اقناع درخواست های ذاتی و درونی انسانها می باشد
0
۱. چرا با وجود ناکفایی منطق، باز هم دنبال دلیل منطقی هستیم؟ درسته که قضیه ناتمامیت گودل نشون میده در هر سیستم منطقیِ سازگار، گزارههایی وجود دارن که نه اثباتپذیرن و نه ردپذیر (در اون سیستم خاص). اما این به معنای بیفایده بودن منطق نیست. چرا؟ چون بخش عمدهای از گزارههای مهم و کاربردی در علوم، فلسفه و حتی زندگی روزمره در محدودهٔ اثباتپذیرهای منطقی هستن. منطق، مثل یک ابزار اندازهگیریه: وقتی کار میکنه، بسیار قدرتمنده. وقتی کار نمیکنه، ما از کارکردش آگاهیم و میتونیم دنبال ابزارهای مکمل بگردیم (مثل شهود، تجربه، وحی، عرفان، احساس و...). ما دنبال دلیل منطقی هستیم چون تا حد زیادی قابل اعتماد و قابل اشتراکگذاری بین افراد مختلفه. یعنی اگه چیزی رو منطقی نشون بدی، آدمها راحتتر میپذیرن چون مستقل از سلیقه و احساسه. ۲. پس تکلیف گزارههای غیرقابل اثبات/رد چیه؟ این گزارهها به چند صورت بررسی میشن: توسعه سیستم منطقی: گاهی یک گزاره در یک سیستم اثباتناپذیره ولی اگه سیستم رو گسترش بدیم، در سیستم جدید قابل اثبات میشه. مثلاً در ریاضیات، با اضافه کردن یک اصل جدید (axiom) میتونیم به نتیجه برسیم. رویکردهای فرا-منطقی: مثلاً در عرفان، دین، هنر یا شهود، برای درک بعضی گزارهها از ابزاری فراتر از منطق خشک استفاده میکنن. پذیرش محدودیت انسان: گاهی هم میگیم این گزارهها در حیطه شناخت ما نیستن و باید با تواضع علمی بپذیریم که درک همه چیز از توان ما خارجه (این دیدگاه خیلی نزدیک به نگاه دینی و الهیاتی هم هست). --- جمعبندی: منطق تنها راه شناخت نیست، ولی یکی از دقیقترین و مفیدترین ابزارهاست. پس حتی اگه نتونه به همه چیز جواب بده، باز هم بهترین نقطهٔ شروعه. در مورد گزارههایی که در منطق جا نمیشن، یا سیستم رو توسعه میدیم، یا به ابزارهای دیگه روی میاریم.
0
1.برای ارتباط با سایر کاربران حتما باید عضو ویژه سازمان باشید.
2.برای استفاده مناسب در طول روز نباید تعداد درخواستهای زیادی ارسال کنید.
3.قوانین را رعایت کنید و به دوستان خود احترام بگذارید.
4. حداقل 3 حرف و حداکثر 300 حرف برای پستها و نظرات بنویسید.
در صورت فعالیت در شبکه اجتماعی سازمان، پروفایل و مطالبتان برای سایر کاربران نمایش داده خواهد شد.
همچنین در روز تولدتان از طرف بقیه کاربران پیام تبریک و امتیاز هدیه دریافت خواهید کرد.
مشاهده قوانین
ارتقا به حساب عضویت ویژه
دسترسی به امکانات ویژه
با ارتقا به حساب پریمیوم، از امکانات و مزایای بیشتری بهرهمند شوید:
- دسترسی نامحدود به تمام بخشها
- امکان مشاهدهدورههای اعضای ویژه
- پشتیبانی اولویتدار
- امکانات اختصاصی برای کاربران ویژه