روح داخل در بدن نیست ... بلکه تسلط و سیطره و إحاطه و سلطنت بر بدن دارد و هنگام مرگ، جسم را ترک میکند، نه اینکه از آن خارج شود ... شاهد این مطلب آن است که أفراد در خواب صحبت کرده و حرکاتی انجام میدهند. زیرا روح در خواب علاوه بر اینکه در عالم أرواح سیر میکند، میتواند جسم مربوط به خودش را نیز از راه دور مدیریت کند و این بدلیل قدرت بالقوهی روح است که بالاترین آنها در نزد ولیّ خدا است که خواب و بیداری در نزد آنان یکسان است ...
یه مطلب مرتبط اینکه چون روح به جسم علاقهای ندارد لذا گاهی ممکن است که کسانی بخواهند روح کسی که فوت نموده است را به دنیا إحضار کنند که ألبته این کار ممنوع و حرام است و هرکسی هم نمیتواند هر روحی را إحضار کند ... یعنی اگر روح قوی باشد، هرگز إجابت خواسته نمینماید و حاضر نمیگردد و کلّا بستگی به دو پارامتر دارد؛ قوت فرد إحضار کننده و قوت روح إحضار شونده ... که هرکدام قویتر بودند موفق در إحضار یا عدم إحضار خواهند گردید. زیرا إحضار روح یک دستور یا تکلیف نیست، بلکه نوعی تقاضا یا خواهش است.
نکته؛ هر چیزی در این دنیا روح دارد. حتا جمادات (و إن مِن شئِ إلّا یُسَبِّحُ بِحَمدِهِ و لکن لاتَفقَهونَ تَسبیحَهُم) (هیچ چیزی نیست مگر اینکه ذاکر خداوند است ولی شما نمیفهمید) دقت اینکه فرموده "نمیفهمید" و نفرموده "نمیشنوید". به عبارتی تسبیح موجودات از سنخ صوت و صدایی که برای أفراد قابل شنیدن باشد نیست.
روح پس از مفارقت هرگز به جسم بازنمیگردد. بلکه إمام صادق علیه ألسلام فرمودند: "روح در جسمی متناسب با عالم أرواح قرار میگیرد" ... و اگر ذرهای جسم برای روح أهمیت داشت، هرگز آنرا ترک نمیکرد و یا حدأقل تلاش در بازگشت به جسم را داشت.
شاهد اینکه روح به جسم علاقه و إرادتی ندارد این آیه است که میفرماید: رَبَّنا أمَتّنا إثنَتَینَ و أحیَیتَنا إثنَتَینَ ... خدایا ما را 2 بار میراندی و ما را 2 بار زنده کردی ... که إشاره به مرگ در دنیا و تولد در برزخ و مرگ در برزخ و تولد در قیامت است ... اینکه یک روح در کالبدهای متفاوت و جسدهای مختلف (جسم دنیایی، جسم برزخی، جسم قیامتی) قرار میگیرد حکایت از أصیل و مهم نبودن أجساد است و در مقابل، گوهر روح بدون ذرهای تغییر از عالمی به عالم دیگر منتقل میشود ... پس جسم موضوعیت ندارد ...
شاهد دیگر: و إذ قالَ رَبُّکَ لِلمَلآئِکَةِ إنّی خالِقُ بَشَراً مِن صَلصالٍ مِن حَمَاٍ مَسنونِ فَإذا سَوَّیتَهُ و نَفَختُ فیه مِن روحی فَقَعوا لَه ساجِدینَ ... خداوند به فرشتگان گفت که من بشر را از گل خشک و بدبو میآفرینم، پس زمانی که این کار تکمیل گردید و من از روح خودم در او دمیدم، پس شما او را إحترام کرده و در برابرش به سجده بیفتید ... که در این آیه إصالت و إهمیت به روحی داده شده است که به جسم ساخته شده از گل بدبو دمیده شده است و إحترام فرشتگان به جسم نبوده است، بلکه به روح بوده است که در جسم است ...
شاهد دیگر: ... یَتَوَفّاکُم مَلِکُ ألمَوتِ ... فرشتهی مرگ شما را أخذ کرده و میستاند ... که "تَوَفّی" در این آیه به معنای گرفتن است زیرا جسم باقی میماند و حقیقت إنسان همان چیزی است که ستانده شده و اگر روح، نیمی از إنسان و جسم، نیمی دیگر بود باید قرآن کریم میفرمود؛ "یَتَوَفّی بَعضَکُم" (یعنی قسمتی از شما را أخذ میکند) ولی قرآن کریم فرموده: فرشتهی مرگ تمام شما را أخذ میکند. پس حقیقت إنسان چیزی جز روحی که فرشتهی مرگ میگیرد نیست و پس از آن چیزی از حقیقت إنسان بر روی زمین باقی نمیماند.
و نیز آیاتی که إشاره به زنده بودن شهدا دارد در حالیکه جسم آنان متلاشی گردیده است. ( ... بَل أحیآءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقونَ).
اگر سؤال کنید پس چرا بدن بعضی از شهدآء در قبر نمیپوسد و تازه است جواب آن است که؛ این بدلیل شرافت روح آن فرد در نزد خداوند متعال است. مثلا شما از دوست خوب و مهم خودتان یک یادگاری گرفتهاید و تلاش در حفظ آن میکنید زیرا آن یادگاری منسوب به دوست شماست و دوستتان برایتان مهم و قابل توجه است پس یادگاری و آثار و آنچه که از او باقی مانده است نیز برای شما مهم خواهد بود ... چون روح شهید نزد خداوند محترم است لذا هرآنچه که منسوب به آن روح است، نزد خداوند محترم است. تاجاییکه میفرماید به محض رسیدن أولین قطرهی خون شهید به زمین، تمام گناهان او آمرزیده شده است و در قیامت میتواند از أهل خود تا 70 نفر را شفاعت کند.
ونیز آیهی "أخرِجوا أنفُسَکُم" ... (فرشتگان به آنها میگویند که "خودتان" را خارج سازید) ...
از جهت عقلی نیز میتوانیم بگوییم که وقتی در خودمان تأمل میکنیم، میفهمیم که حقیقت ما تقسیم پذیر نیست (بسیط است و مشکَّک یا دارای مراتب نیست) در حالیکه مهمترین مشخصهی أجسام، تقسیم شدن آنها است که این خاصیت در "من" یا روح وجود ندارد ... پس روح أصیل و واحد است ...
5 سال پیش