Loading...

پدرم روضه‌ي رضوان به دو گندم بفروخت ناخلف باشم اگر من به جوي نفروشم :)


4

از آنجاییکه حافظ علیه‌ألرحمة خداجوی و موحد بوده است، إنتساب مصرع دوم ببت فوق به ایشان جفا است... این مصرع به صورت زیر نیز مضبوط است که به حق نزدیکتر است؛ ... من چرا ملک جهان را به جوی نفروشم... إستفاده از جمله‌ی نازل "ناخلف باشم من" از ساحت قدسی استاد سخن، حافظ به دور است...


2

آقای نوروزی، از نکته‌ای که فرمودید متشکرم اما اجازه بدید ارجاع بدم به: "حافظ، محمد شمس الدین، دیوان اشعار، تصحیح دکتر حسین الهی قمشه‌اي، چ اول، انتشارات سروش، تهران: 1367".


2

خب اون یک منبع هست ... مرحوم قمشه‌ای نسخ دیوان حافظ را تصحیح کرده‌اند و ألبته که نسخه‌ی جدید و منحصر به فردی إرآئه نکرده‌اند ... و در برابر ایشان معتبرترین نسخه‌ی دیوان که نسخه‌ی "قزوینی-غنی" است، خلاف ضبط مرحوم قمشه‌ای را آورده‌اند ... بنده منکر آن ضبط که شما فرمودید نشدم ... نسخه‌های بسیار قدیمی‌ (و نزدیک به عصر شاعر)، که من خود دیدم ضبطش به آن صورتی بود که عرض کردم. منجمله حافظ سلطانعلی مشهدی (دوره گورکانی). و أما دلیل من بر إشتباه بودن ضبط "ناخلف باشم اگر ..." (مضاف بر اینکه نسخه‌هایی از "من چرا ملک جهان را به جویی نفروشم" نیز موجود است)، به شرح زیر است؛


1

- در مصرع بالاتر (تو مرا بین که در این کار به جان می‌کوشم)، شاعر در تلاش برای وصال است و در این راه از جان خود گذشته است و در مصرع محل بحث نیز می‌گوید: برای رسیدن به وصال، ملک جهان را که مانع من شده است به یک جو می‌فروشم و دل می‌کنم.


1

- اگر پدر "روضه‌ی رضوان" را به "دو گندم" فروخته باشد، دیگر پسر چه چیزی را باید بفروشد؟! چون چیزی که دیگر باقی نمانده است و هرچه که بوده است، پدر فروخته است. پس إدعای شاعر مهمل شده و معقول نیست. به عبارتی چیزی را باید فروخت که إنسان در دست دارد نه ملک موهوم و خیالی.


2

- شاکله‌ی این غزل بر أساس دین و تدین و توحید ذات حق است (نیم معتقد طاعت خویش ... - روز جزا ... - فیض عفوش ... - بار گنه ... - غایت دین‌داری ... - عیب نهان ...) و مصرع مذکور با این شاکله هماهنگ نیست ...


1

- شاعر در این أبیات إشاره به این دارد که حتا برای بهشت هم نباید تلاش کرد و بهشت‌آفرین مطلوبتر است. (إمام علی علیه‌ألسلام: من تو را نه از ترس جهنم عبادت می‌کنم و نه به شوق بهشت، بلکه تو را أهل عبادت یافتم)(بل وَجَدتُکَ أهلاً لعبادة). که این معنا با ترک "ملک جهان" که هم اکنون در آن مستقر است سازگار است ...


3

- شاهد دیگر؛ پدرم بهشت با آن عظمت را به دو گندم فروخته است، پس من چرا این دنیای حقیر و پست (ملک جهان) را که بسیار کمتر از بهشت است نفروشم؟! (پسر کو ندارد نشان از پدر - تو بیگانه خوانش، مخوانش پسر) ... - و توضیحات مفصل دیگر که لازم باشد إرآئه خواهم نمود ...


2

بهشت را بهشته‌ام، بهشت من علی بود ... علیست آنکه از رخش، بهشت منجلی بود ... #کرمانی


5

آقای نوروزی، توضیحات تون جالب توجه و قابل قبول بود. ممنونم


1

بسیار عالی


0