Loading...

گر نبود خنگ مطلی لگام/زد بتوان بر قدم خویش گام ور نبود مشربه از زر ناب/با دو کف دست توان خورد آب ور نبود بر سر خوان آن و این/هم بتوان ساخت به نان جوین شانه‌ی عاج ار نبود بهر ریش/شانه توان کرد به انگشت خویش جمله که بینی همه دارد عوض/درعوضش گشته میسر غرض آنچه ندارد عوض ای هوشیار/عمر عزیزیست غنیمت شمار

مطلی* درست هست جناب نوروزی!


0

"طلاکاری" شده إسم مفعولش می‌شه "مُطَلّا" ...


0

میگه "خودت قدم بزنی و راه بری" بهتر از اینه که اسبی داشته باشی که "لگام" یا "لجام" اون از طلا باشه ...


0

"طلّ" یعنی آدم کچل ... إسم مفعولش می‌شی "مُطلّی" (با الف مقصوره) که همون مُطَلّا خونده می‌شه ... موسی و عیسی ...


1

ما هم متوجه مفهوم مصرع هستیم - نیازی به آوردن توضیح نبود. اما تو نسخه های زیادی دیکته ی کلمه به همین شکل مطلی آورده شده.


0

سلام؛ مرسی آقای مهندس از این ابیات زیباتون برقرار باشین انشاالله


1