Loading...

پيشِ روی ما گذشت اين ماجرا اين كری تا چند، اين كوری چرا؟ ناجوانمردا كه بر اندامِ مرد زخم‌ها را ديد و فريادی نكرد پيرِ دانا از پسِ هفتاد سال از چه افسونش چنين افتاد حال؟ سينه می‌بينيد و زخمِ خون‌فشان چون نمی‌بينيد از خنجر نشان؟ بنگريد اي خام‌جوشان بنگريد اين چنين چون خوابگردان مگذريد