آکوئینی به کشیشها فلسفه می‌آموخت. روزی گفت؛ فرد عاقل حرف محال را قبول نمی‌کند ... ناگهان کشیشی به آسمان إشاره کرد و گفت؛ گاو را در آسمان ببینید ... آکوئینی برخاست تا ببیند ... - کشیش؛ شما چه فیلسوفی هستید که به أمر محال توجه کردید؟ - آکوئینی؛ پرواز گاو در آسمان محال است، ولی دروغ از کشیش محال‌تر.