روز بختم گشته ای‌دل، همچو شام‌ِتار، تار خون شدی ای‌د‌ل ز غم، وز دیده‌ی خونبار، بار گریه کن بر فُرقت و دوری دلبر، زار زار از زبان، هم ناله شو با دل، و برگو یار یار می‌کند هردم تنم را دشمن از آزار، زار إدامه در پی‌نوشت ...

هدهد باد صبا، بنما به آن خوش‌روی، روی ای زبان ما به آن شیرین‌لب خوشگوی، گوی قصه‌ی هجر مرا از آن بت دلجوی، جوی شد تن من از غمت ای یار مشگین‌موی، موی از چه گشتم من به پیشت ای گل بی‌خار، خوار چون مرا گردید گیسوی تو خوش‌اندام، دام روز امّید مرا کردی تو همچو شام، شام قد موزون مرا کردی تو از آلام، لام کاش می‌برد آن پری از بنده‌ی بی‌نام، نام روزگارم کرده با دلبر چنین رفتار، تار دل همی مهر ترا در خانه‌ی دربست، بست مدعی چون دید مهر تو، برون برجست، جست می‌گریزد هر زمان ألبته از بدمست، مست مِهر تو اندر دل من ای پَری، تا هست، هست شد نصیب دشمنت از بستن زُنّار، نار باز کردی دلبر امروز، برِ أحباب، باب از چه بردی ای صنم از این دل بی‌تاب، تاب؟ تا به کی ریزم ز غم، از دیده‌ی پرآب، آب هجر تو برد ای پری از دیده‌ی بی‌خواب، خواب کاش می‌دادی مرا یک شب به آن دربار، بار سال‌ها هستم ز مهرت ای گل دلشاد، شاد یک شبی بنمای از من، ای جفا بنیاد، یاد آمدی یک شب به خوابم، خانه‌ات آباد باد آن که در راه غمت، دست و دل و سر داد، داد منزلت دارد ألبته، نزد صاحبکار، کار آن که مهر تو ز دل یک لحظه بیرون کرد، کرد جمله إقلیم وجودش را چو کاه زرد، زرد خصم تو پست است شاها، کِی شود نامرد، مرد؟ هردم افزاید مرا اندر دل پردرد، درد دشمنان را سر به تیغ افکن، و تن بر دار، دار تیغ تو ای شاه، بشکافد ز صد خرسنگ، سنگ هیبت تو می‌برد از صورت گورنگ، رنگ باشد از بهر رقیبانِ تو گورِتنگ، تنگ توسن اندر زیر پایت، می‌کند در جنگ، جنگ مَرکَبَت ای شاه دارد به روز جنگ از عار، عار


0

آن که در اندر روز و شب در سجده‌ی معبود بود، از سخایش در جهان، گردیده هر موجود، بود روز روشن را کند بر دشمنِ مردود، دود خوانِ إعطایش همیشه بر یتیم افزود، زود عاشقان را می‌دهد از صورت گلنار، نار هر زمان بِگرِفت دل، زان صورت پرنور، نور خلق گشته در جنان، زان لعبت مشهور، شور کِی شود مهر تو شاها با دل ناجور، جور؟ در دل سنگ‌سیه، از لطف تو معمور، مور نالد از عشق تو ای شه در سر کُهسار، سار گشته از داغ فراقت این تن أبدال، دال گِریَد از هِجرَت "بنایی"، ماه‌ُماه و سال‌سال زان زبانم پیش مَدحَت، کرده إستدلال، لال مرغ روحم روز وصلت، گیرد از إقبال، بال زان درخت عمرِ خصمت، آورد إدبار، بار مهندس داوود کرمی 22 خرداد 1404


0