Loading...

عشقا ترا گفتم میا در سینه بشکستم باز امدی باز امدی گفتی که من هم مرحمم گفتم تو مرحم نیستی تو بندبالم سوختی دیگر ندارد طاقتت جان تنم جان تنم جان تنم جان تنم

روز محشر عاشقان را با قیامت کار نیست کار عاشق جز تماشای وصال یار نیست از سر کویش اگر سوی بهشتم میبرد نروم آنجا که وعده دیدار نیست استاد کائنات که این کارخانه ساخت منظور عشق بود جهان را بهانه ساخت

از بهاران کی شود سرسبز سنگ خاک شو تا گل بروی رنگ رنگ سال تو سنگ بودی دلخراش آزمون را یک زمانی خاک باش