Loading...

افسوس که نامه جوانی طی شد و آن تازه بهار زندگانی دی شد آن مرغ طرب که نام او بود شباب افسوس ندانم که کی آمد کی شد

اسرار ازل را نه تو دانی و نه من این حل معما نه تو خوانی و نه من هست در پس پرده گفتگوی من و تو چون پرده بر افتد نه تو مانی و نه من

برخیز و بیا بتا برای دل ما حل کن به جمال خویشتن مشکل ما یک کوزه شراب تا بهم نوش کنیم زان پیش که کوزه‌ها کنند از گل ما

این قافله عمر عجب میگذرد دریاب دمی که با طرب میگذرد ساقی غم فردای حریفان چه خوری پیش آر پیاله را که شب میگذرد عمر خیام

قیمت گوهر شود پیدا بر گوهر شناس قدر ما، در پاى میزان عمل پیدا شود

ز جاده سخن راست، پای بیرون نه که هیچ علم چو علم مزاج دانی نیست

گر تو اندر چرخ گردان بنگری فعلش تو را، گرچه جویا نیستی مر علم را، جویا کند