Loading...
آخرین‌ورود 2 سال قبل
امتیاز 61.25

سلام دوستان عزیز

از نظر قرآن انسان با خلقت آدم و حوا به وجود آمد ، در واقع آنها اشرف مخلوقات بودند و مخلوقات قبلی ارزش آدم و حوا را نداشتند ،علامه طباطبایی میگه بشر اولیه 7000 سال قبل از میلاد از گل به وجود آمد و شروع به اهلی کردن حیوان و گیاه کرد اگه آدم وحوا از گل آفریده شدند ، مردم قبلی چجوری آفریده شدند ؟

اگه این درسته ، پس شواهد باستان شناسی که نشون میده انسانهای ماقبل تاریخ قبل از این هفت هزار سال که تکنیک ساخت ابزارسنگی  را میدانستند و حتی با وجود زندگی غارنشینی از هنر، فرهنگ خاص و مهارت پزشکی برخوردار بودند،  پس این انسانها چی هستند ؟ چون اگه عقل و درک نداشتند نمیتونستند این کارهارو بکنند.

این درسته که برای بقا لازم بود توانایی هایی داشته باشند و این عقل با آفرینش انسان بدست آمد . میمون الان نسبت به حیوانات دیگه باهوشتره ولی سؤال من در مورد انسانه قبل از آفرینش در هفت هزار سال پیش، و اینکه چرا خدا تو قرآن زمان آفرینشو با آدم و حوا سنجیده ؟

در مواجهه با ادیان و متون دینی، اعم از الهی و غیرالهی (البته در اینجا بیشتر ادیان ابراهیمی و مخصوصاً اسلام مدنظر است)، باید دو نکته مهم را دانست: زبان و جهانشناسی (ontology) آنها.

1- زبان آنها: زبانی است تمثیلی و تأویلی (برای علت آن موارد مختلفی آورده شده؛ از جمله بلاغت بالای آن، ابهام تعمّدانه و... که اینجا مورد بحث نیست) و در نتیجه غیرمنطقی (illogical / غیرقابل سنجش با علم منطق) و غیرعلمی (unscientific / غیرقابل بررسی با علم به معنای امروزین و گزاره ها و اعتقادات پایه و بنیادین آن). در نتیجه مواجهه هایی که از منظر علمی یا منطقی با متونی چون قرآن میشود، با بدفهمی و تناقض روبرو میگردد؛ برای مثال در آیه ای میخوانیم: {هو الأوّل والآخِر} (الحدید/ 3)، منطقاً محال است که چیزی هم اول چیزی دیگر باشد و هم آخر آن (یعنی مثلاً من، در لحظه ای واحد، هم در اول اتوبان خلیج فارس باشم و هم در آخر آن)، مگر آنکه متوسل به تفسیر و تأویل شویم یا از تمثیل بهره جوییم تا بتوانیم معنا و فضای (context) مورد نظر قرآن را بازیابی کرده و بفهمیم (برای مثال واحدهای سنجش زمان، علیرغم واحد بودن لفظ، میان قرآن و زبان امروز متفاوت است. مثلاً در تفسیر و معنای آیه شریفه {کلّ یومٍ هو فی شأنٍ} (الرحمن/ 29)، واژه "یوم" را به معنای "لحظه" میدانند و نه "روز")؛ و یا تطبیق یافته های علمی با محتوای پاره ای از آیات (مثلاً در همین موردی که شما درباره خلقت تاریخی انسان مطرح فرمودید) که موجب ایجاد اشکالات فراوان و کج روی های وافر در فهم این متون میشود.

در نتیجه اتخاذ زبان و موضع علمی در رویارویی با متون دینی و مقدسی چون قرآن، از هرروی، بسیار خطاخیز و غلط آمیز است و تبیین های حاصل از آن هم گویا، موثّق و متقن نیستند (حال اگر از جانب بنده، شما یا کس دیگری بوده باشد).

2- جهانشناسی (ontology): نکته بسیار مهمی که اغلب در ادامه نکته فوق الذکر نباید مورد غفلت واقع شود، این است که این متون و از جمله آنها قرآن کریم، در کنار وجه فراتاریخی ای که ما بدان معتقدیم، وجهی تاریخی هم دارند (حداقل از آن جهت که در زمان و مکان خاصی نازل شده اند، بر رسولی و در جای مشخصی، و نه مثلاً بر من و در این تاریخ و نه بر شما یا فردی دیگر)؛ و در زمان و مکانی خاص، و در نتیجه بر فهم مردمی مشخص که در زمان مشخصی میزیسته اند عرضه شده اند؛ مردمی که باورهایی علمی و اعتقادی رایجی داشته اند (باورهایی درباره جهان، پیدایش جهان، انسان و...)؛ باورهایی که میتوان عنوان "جهانشناسی" را بر آن اطلاق کرد. یعنی مردم با باورها و آداب و رسوم خویش با جهان و آنچه در آن است، مواجهه پیدا میکرده اند و نسبتی برقرار میساخته اند. این باورها، بعضاً خواه ناخواه و مستقیم یا غیرمستقیم، در ادیان (اعم از الهی و غیرالهی) وارد شده اند و حتی برخی از آنها نقشی مهم و نمادین یافته اند (مانند مراسم حج).

موردی هم که شما فرموده اید در خصوص خلقت انسان و مقایسه تعبیر اسلامی با تعبیر علمی آن، به این تفاوتهای ریشه ای جهانشناسانه بازمیگردد. نباید فراموش کرد که ادیان ابراهیمی، علی الخصوص مسیحیت و اسلام، در پارادایم کیهانشناختی (cosmological) بطلمیوسی و گزاره ها و باورهای مبتنی بر آن رشد، فهم و تبیین شده اند؛ پارادایمی که امروزه باورهای بنیادین و پایه آن نقض شده اند (از جمله مهمترین آنها نظریه زمین محوری در عالم است).

در پایان این توضیحات ذکر نکته ای بعنوان تعلیقه نیز بیراه بنظر نمیرسد:

توماس آکوئیناس (Thomas Aquinas, 1225 - 1274 a.d)، فیلسوف مسیحی قرون وسطی، معتقد است که عالم بر دو نوع قانون بنا شده است: اول، قانون علمی سکولار (secular natural law) و دوم، قانون ابدی دینی (religious eternal law)، (البته او این نظریه را درباره آشتی میان عقل و دین، علم و ایمان مطرح میکند) او معتقد است بسیاری امور در جهان طبق قانون طبیعی کار میکنند؛ مثلاً انسان خود میتواند ابزار سنگی بسازد یا آهن را ذوب کند و این نیازی به دین ندارد. او حتی معتقد است این سخن حضرت مسیح: "با دیگران همان کن که خواهی با تو کنند"، حاکی از قانون طبیعی است و ارتباطی با دین یا نبوت او ندارد. همچنین انسان میتواند دنیا را بوسیله عقل و منطق کشف کرد... .

قصد داشتم از رهگذر این تعلیقه به این نکته پنهان برسم که اصولاً دین و حوزه ای که دین متولّی آن است، حوزه فراطبیعی و امور معنوی و اخروی است؛ و اگر وارد حوزه علم شده است، بخاطر سکوت علم در آن زمینه و یا بواسطه گزاره های جهانشناسانه موجود در دین بوده است.

در نهایت و با در نظر گرفتن همه توضیحات ارائه شده، باید دانست که گزاره ای دینی، چه از حیث زبان و چه از لحاظ علمی، با گزاره ای علمی، بهیچ وجه هم ارزش و همسطح نیست و هر یک را باید با در نظر گرفتن لوازم و متعلقات و همچنین فضای (context) متناسب بررسی کرد و با آن مواجه شد و هر یک را در جایگاه درست خود اتخاذ کرد و برگزید.

5 سال پیش